ما در چهار دهه گذشته نوعی پروسه «دیگری‌سازی» مزمن را صورت داده‌ایم و این دیگری‌سازی دوره کمون خود را طی کرده است و اکنون این «دیگری‌ها» می‌خواهند نسبت به طردشدگی و روئیت‌ناپذیری خود واکنش داشته باشند. خانم مهسا امینی به عنوان یک «جوان» «دختر» و از یک «شهر کوچک» و از قوم ایرانی و با قدمت و اصالت «کُرد»، نمونه معرف و نمادی چند وجهی از همین «دیگری‌ها» است؛ دیگری که از سیاست‌های «مرکزگرایی» و در غفلت سیاستگذارانه و ایرادات ساختاری و نهادی ما ایجاد شده است.
طبق همین خطاهای سیاستگذارانه، «دیگری زنانه» در مقابل مردان ایجاد کرده‌ایم؛ نوعی هژمونی مردانه در ارتباط با زنان به عنوان نیمی از جمعیت صورتبندی کرده‌ایم. وقتی این جمعیت تحصیلکردهِ سرشار از انرژی‌های حیاتی که از قضا با دنیا هم ارتباط دارد، خود را در مواجه با یک هژمون مردانه می‌یابد، حس «دیگری‌شدگی» در او شکل می‌گیرد.

«جوانی» یک مؤلفه «دیگری» در جامعه ما است. بزرگسال‌ها به مثابه «سوژه برتر»، جهان جوانان را مدیریت می‌کنند و می‌کوشند تا «نسل جوان» را ابژه خود کنند؛ برای آنان سیاستگذاری کنند، صدا و گفتمان تولید کنند، برای او سبک‌زندگی و چارچوب مشخص کنند.

بنابراین، در اعتراضات جاری یک دیگری جنسی، قومی، نسلی برجسته می‌شود. نسل جوان می‌خواهد با سبک دیگری زندگی کند. ولی ما سبک‌زندگی آنان را در گفتمان رسمی و سیاستگذاری‌هایمان به «دیگری» بدل کرده‌ایم تا حدی که حتی یکسری کنترل‌های خشن و فیزیکی را هم برای عملیاتی کردن آن تدارک دیده‌ایم. مجموعه اینها نشان می‌دهد که اعتراضات جاری به نوعی پاسخی به این «دیگری‌سازی‌ها» است. نسل جوان ما تنها می‌خواهد زندگی کند، سیاست‌شان «سیاست زندگی» است ولی چون ما با نوعی حس تصاحب این زندگی کردن متفاوت ومتنوع را بر نمی تابیم و زیادی کنترل می‌کنیم و آن را به رسمیت نمی‌شناسیم، «سیاستِ زندگی» تبدیل به «سیاست مقاومت» می‌شود؛ یعنی ما به عنوان سیاستگذار بر حوزه عمومی و زندگی مردم تصاحب بیشتری داریم. این خشم فروخورده بروز پیدا می‌کند و اعتراضات جاری را رقم می‌زند.

واقعیت این است که ما ایران را «جامعه خطر» و «جامعه بحران‌زا» کرده‌ایم تا آنجا که حتی بحران‌ها از هم تغذیه و زاد و ولد می کنند. سیاستگذاری در ایران و اداره جمعیت کارآمد و هوشمندانه نیست. ما «ناشنوایی سیستماتیک» داریم. سیستم میل به تصاحب دارد این در حالی است که جهان زندگی میل به آزادی و تکثر وتفاوت دارد با ویژگی‌هایی که در دنیای امروز پیدا کرده است، نمی‌تواند تا این اندازه مفعول مداخلات واقع شود و این حس تصاحب را پس می‌زند. این سطح از مداخله اساسا هوشمندانه نیست و ناشی از نشناختن مقتضیات روزگار است. ما منطق زمانه خودمان را نمی‌شناسیم و همین نشناختن‌ها منجر به این واکنش‌ها می‌شود. به نظر می‌رسد که متوسط هوش حکمرانی ما از متوسط هوش مردم پایین‌تر است..

نکته دیگر اینکه اجازه ندادیم «جامعه مدنی» توسعه پیدا کند و این جنس از اعتراض‌ها هزینه همان ممانعت‌ها در خصوص جامعه مدنی است. ما جامعه مدنی که واسطه فرد و خانواده با دولت ((state باشد، نداریم. بنابراین، نسل جدید و نسل جوان ما عرصه‌ای برای بیان و طرح سیستماتیک و آرام خواسته‌ها و مطالبات خود ندارند؛ عرصه‌ای که در آن بتوانند مطالبات‌شان را نهادینه کرده و در قالب بسته‌های سیاستی ارائه کنند. ما امکان «چانه‌زنی قانون‌مند» بر سر مطالبات‌مان را نداریم. جامعه مدنی مکانیزم‌هایی دارد و در آن می‌توان به طور قانون‌مند و مسالمت‌آمیز، بدون پرداخت هزینه‌ و با ساز و کارهای نهادینه‌شده تمام مسأله‌ها و ناکامی‌ها را تقطیر کرد و به یک دانش توأم با روشمندی بدل ساخت و از طریق، صنف، حرفه، محله ، شهر ، سندیکا، NGO و… به دستگاه تصمیم‌گیرنده منتقل کرد تا تغییراتی به موقع در سیاستگذاری‌ها صورت گیرد.

در فقدان جامعه مدنی است که سرمایه اجتماعی، اعتماد اجتماعی و تعهد اجتماعی ترک برداشته و فرسوده می‌شود. ما جامعه را از فرم و شکل هنجاری آن خارج کرده‌ایم و کارکردهای اجتماعی را از نهادهای اجتماعی گرفته‌ایم. ما با کارگزاران همه‌کاره‌ای مواجه هستیم که ناتوان از انجام همه کارها است. هزینه تمرکز را می‌پردازد اما از هرج و مرج هم رنج می‌برد. و به تعبیر دکتر انتظاری پاندمی کرونا هم تیر خلاصی بود به اجتماعی که ما آن ضعیف کرده بودیم.

رفرنس:

https://farasatkhah.blogsky.com/1401/08/01/post-868/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%b3%d8%ae%da%af%d9%88%db%8c%db%8c-%d8%b1%d8%b6%d8%a7%db%8c%d8%aa%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%af-%d8%aa%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%ba%db%8c%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%d8%b3%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d8%af%d9%87%db%8c%d9%85