دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا
? احتمالا برخی از شما بدانید که چند روز قبل #روز_سعدی بود. روز سعدی آمد و رفت و چنان که انتظار می رفت مطالب خوبی درباره سعدی منتشر شد. همۀ مقالات و نوشته هایی که در مورد جناب سعدی نوشته شده، خوب و بجا ولی یک سوال بنیادی و دردناک باقی میماند.
و آن اینکه چرا در روزگار سعدی یا حتی حافظ، تولیداتِ ذهن و فکر ایرانی، به خارج از مرزها می رسیده. مثلا چنان که حافظ می گوید: «زین قندِ پارسی که به بنگاله می رود… » و کلامش در هند و بنگلادش به گردش بوده ولی امروز، به رغم وجودِ انواع «رسانه» برای «
رساندن»، هیچ نام ایرانی، برندِ ایرانی یا محصولِ ایرانی در عرصه جهانی حضور ندارد؟
نه روزنامه ای که انتشارش در سطحِ وسیع بین المللی یا لااقل منطقه ای تاثیرگذار باشد و نه شبکه خبری ای که جایگاهش اگر شانه به شانه سی.ان.ان و بی.بی.سی نزند، لااقل در حد و شانِ الجزیره باشد… و نه مجموعۀ رمان یا داستانی که در حوزۀ خیال، افکار خوانندگانِ این سو و آن سوی عالم را به کمند اندیشۀ پیچ در پیچ نویسندۀ ایرانی بکشاند.
?هم سعدی، و هم حافظ، مدعی بوده اند که در زمان زندگیشان، «محصولات» کارگاهِ فکر و خیالشان به «فراتر از جغرافیایِ زندگی شان» می رفته و در اصطلاحِ امروزی: در تراز بینالمللی بوده اند و با وجودِ غیبت رسانهها در آن روزگار، تولیداتشان به دیگر مردمان (در کاشغر و جخند و سمرقند) «رسانده» می شده، ولی امروز؟
?بیایید با هم یک روایت از سعدی بخوانیم. «…به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایتِ اعتدال و نهایتِ جمال…» با او به گفتگو می نشیند و البته او سعدی را هنوز نشناخته صحبت به این جا رسید که از زادگاه سعدی پرسیده: «… گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟ گفتم: بُلیتُ بِنَحویٍّ یَصولُ مُغاضِباً / عَلَیَّ کَزَیدٍ فی مُقابَلَةِ العَمرو »
دو نکته در این روایت نهفته است: اول اینکه نامِ و آوازه سعدی تا مکتبخانه های مسجد جامع کاشغر (منطقه غرب چین و نزدیک تاجیکستان، همان جایی که هم اکنون نیز میلیون ها اویغور مسلمان چینی در آن زندگی می کنند) رفته بوده، و دوم اینکه سعدی به زبانِ علمِ آن روزگار (عربی) اینگونه شگفت آور مسلط بوده. و حال مقایسه کنیم با آن مقام مسئول که رویای «مدیریت جهانی» داشت و دارد و پانزده دقیقه به زبان انگلیسی توان تکلم ندارد. یا حتی آن عالم دینی در خراسان که ادعای به راهِ راست کِشاندن مردمان را دارد ولی یک خطبۀ پانزده دقیقه ای از او «به زبان عربی» در هیچ یک از کشورهای پیرامونِ ما شنیده نشده است.
چرا چنین است و چرا چنین محصورِ در خود، و محصور در جغرافیای خودمان باقیمانده ایم؟
یادم هست برای خرید گوجه فرنگی و سبزیجات به بازار کاساگانومیچی در منطقه بازار میوۀ شهر کوبه رفته بودم. حسب اتفاق در مسیر با اوکان دوراو که از ترکیه به دانشگاه کوبه آمده بود و دانشجوی مهندسی مکانیک بود، همراه شدیم (البته این روزها او اکنون در سنگاپور استاد دانشگاه است). اسم و بحث ایران به میان آمد، گفت: فلانی من این روزها در خوابگاه مشغول خواندن کتاب حج علی شریعتی از کشورِ تو هستم. کتاب حج #شریعتی در #ترکیه بارها تجدید چاپ شده و خوشحالم که این روزها مشغول به آنم… یک لحظه به ذهنم رسید از انبوه سخنرانیهای آقای رحیم پور ازغدی، یا آقای دکتر سروش، یا حتی دکتر مهاجرانی و دکتر داوری، چندتایش به ترکیه رسیده؟ یا حتی خواهد رسید؟
روز سعدی امسال هم گذشت، و همزمان که شیرین کامیم به مرور و خواندنِ کلام قندگونه سعدی (که نه فقط به “جغرافیا” که به “زمان” هم محدود نماند)، ولی تلخکامیم از این غیبتِ تمام و عیارمان در عرصه بین المللی.
-
تجویز راهبردی
این سه سوال را از خود بپرسیم:
- چه شد که کلام حافظ تا بنگاله می رفته، کلام سعدی (و خود سعدی!) تا بعلبک، کاشغر و دمشق می رفته، دستنوشته های شریعتی هنوز در میان جوانان ترکیه حضور دارد، ولی امروز در سال ۲۰۲۱ میلادی هیچ فرد یا اندیشه یا حتی کالای ایرانی، برندِ بین المللی نیست؟ کِی و چرا قدهای ما ایرانیان کوتاه شد؟
- چرا در میان انبوه رسانه ها و وسایل لازم برای «رساندن» هیچ چیزی در میانِ خود نداریم که به دیگران «برسانیم»؟
- و آنهایی که این روزها دنبال ساخت پیامرسان و شبکه اجتماعی هستند، کاش کمی هم دغدغه «خودِ پیام» را هم داشته باشند! و از خود بپرسند پیامِ این پیام رسان کجاست؟
شبکه توسعه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.